وصیتنامه سردار مهدی باکری
خدايا چقدر دوست داشتنى و پرستيدنى هستى. هيهات كه نفهميدم خون بايد مى شدى و در رگهايم جريان مى يافتى تا سلولهايم يا رب يا رب مى گفتند.

نوید شاهد آذربایجان غربی: یکی از ستاره هاي تشيع علوي، شهيد مهندس مهدي باكري فرمانده دلير لشكر 31 عاشورا بود كه به واسطه تجمع عالي ترين فضيلت هاي انساني در وجودش، هدف از خلقت را چون تابلوئي درخشان براي ره يابي آيندگان به نمايش گذاشته است. مهدی باکری فرماندهی بود که همه آرزوی حضور در کنار ایشان بودن و کار کردن با ایشان را داشتند. مهدی در بیست و پنجم اسفند 63 در عملیات بدر همچون پر، سبکبال و آسوده به سوی آسمان پر نور پرورگارش رفت.

مهدی وصیتنامه ای می نویسد و که در ابتدای آن می نویسد: خدايا چگونه وصيتنامه بنويسم؛ او که پاکترین بود، خود را گناهکار احساس می کند و این نشان از عظمت و بزرگی شهیدی چون اوست؛ همچنین آخرین جمله اش در شهادتنامه اش اینست:

خدایا مرا پاکیزه بدار

 مهدى باكرى در وصيت‏نامه خود جهان‏بينى و ديدگاههاى اعتقادى و سياسى خويش را بيان كرده است. متن كامل وصيت‏نامه وى به شرح زير است:

    بسم اللَّه الرحمن الرحيم‏

 يا اللَّه، يا محمد، يا على، يا فاطمه زهرا

 يا حسن يا حسين يا على يا محمد يا جعفر

 يا موسى يا على يا محمد يا على يا حسن يا مهدى (عج)

 و تو اى ولى‏مان يا روح اللَّه!

 و شما اى پيروان صادق، شهيدان!

 خدايا! چگونه وصيت نامه بنويسم در حالى كه سراپاگناه و معصيتم و سراپا تقصير و نافرمانيم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو نااميد نيستم، ولى ترسم از اين است كه نيامرزيده از دنيا بروم، رفتنم خالص نباشد و پذيرفته درگاهت نشوم،

 يا رب! العفو

 خدايا! نميرم در حالى كه از ما راضى نباشى.

 اى واى كه سيه‏روى خواهم بود!

 خدياا! چقدر دوست داشتنى و پرستيدنى هستى!

 هيهات كه نفهميدم!

 يا اباعبداللَّه !شفاعت‏

 آه! چقدر لذت‏بخش است انسان آماده باشد براى ديدار ربّش! ولى چه كنم كه تهيدستم. خدايا! تو قبولم كن.

 سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم وستم، عصر كفر و الحاد، عصر مظلوميت اسلام و پيروان واقعى‏اش.

 عزيزانم! اگر شبانه‏روز شكرگزار خدا باشيم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنايت فرموده، باز كم است. آگاه باشيم كه سرباز راستين و صادق اين نعمت شويم. خطر وسوسه‏هاى درونى و دنيافريبى را شناخته و بر حذر باشيم كه صدق نيت و خلوص در عمل، تنها چاره‏ساز ماست.

 اى عاشقان اباعبداللَّه! بايستى شهادت را در آغوش گرفت، گونه‏ها بايستى از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند.

 بايستى محتواى فرامين امام را درك و عمل نماييم، تا بلكه قدرى از تكليف خود را در شكرگزارى به جا آورده باشيم.

 وصيت به مادرم، خواهران و برادران و اهل فاميل؛ بدانيد اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست. هميشه به ياد خدا باشيد و فرامين خدا را عمل كنيد. پشتيبان و از ته قلب، مقلد امام باشيد. اهميت زياد به دعاها و مجالس ياد اباعبداللَّه و شهدا بدهيد كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربيت حسينى و زينبى بيابيد و رسالت آنها را رسالت خود بدانيد و فرزندان خود را نيز همان‏گونه تربيت دهيد كه سربازانى با ايمان و عاشق شهادت و علمدارانى صالح، وارث حضرت ابوالفضل عليه السلام براى اسلام به بار آيند. از همه كسانى كه از من رنجيده‏اند و حقى بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و اميدوارم خداوند مرا با گناهان بسيار، بيامرزد.

 خدايا! مرا پاكيزه بپذير.

 چند جمله‏اى با خانواده شهدا، مفقودين، اسرا و رزمندگان:

 خداوند عزوجل مى‏فرمايد: «من مسئول بازماندگان او هستم. هركه آنها را خشنود سازد، مرا خشنود ساخته و هر كه آنها را به خشم آرد، مرا غضبناك نموده است.»

 به فرمايش امام: «شما چشم و چراغ اين ملتيد.»

 خوش دارم كه وقتى شهيد شدم، جسدم را پيدا نكنند تا ديگر يك وجب از خاك اين دنيا را اشغال نكنم.

 خدايا! به بدن تكه تكه حضرت اباعبداللَّه الحسين عليه السلام، خدايا! به سر از قفا بريده آن حضرت، به گلوى تيرخورده على‏اصغر عليه السلام و به مظلوميت شهداى كربلا، به دستهاى از بدن جدا شده حضرت ابوالفضل‏العباس عليه السلام، به وجود مطهر پير كربلا حضرت حبيب‏بن‏مظاهر، خدايا به بدنهاى پاره شهداى انقلاب اسلامى، به جسدهايى كه هنوز در بيابانهاى كربلاى خونرنگ اسلامى در برابر تابش آفتاب مانده،

 خدايا! به داغ دل مادران شهدا، ما را از امام حسين عليه السلام جدا نفرما.

 خدايا! من مضطرب و درمانده و بيچاره، خواهش دارم و آن اينكه ترتيبى بده كه بدن ما نيز همچون شهداى كربلا، پاره پاره و تكه تكه گردد. زيرا من بدبخت فردا به امام حسين عليه السلام به عنوان شيعه چه جواب دهم اگر بدن من سالم بماند و تنها در اثر تيرى از دنيا بروم؟ چگونه سرم را از خجالت بالا خواهم آورد و خواهم گفت كه رهرو راه حسين عليه السلام بودم؟

 شهادت نتيجه جهاد در راه خدا و كشته شدن در راه اوست. همه مى‏دانيم كه شهيد در پيشگاه خداوند، چه منزلتى دارد. الگوهاى ما ائمه اطهار مى‏باشند كه همه يا شهيد شدند يا مسموم ؛ كه باز شهيدند - و اين است كه در پيشگاه خدا پذيرفته است. زنده ماندن اصل نيست، به تكليف عمل كردن اصل است و حال چه فرقى دارد كه زنده بمانيم يا شهيد شويم؟ ما اين شهدا را براى پيروزى اسلام تقديم مى‏كنيم. در اين ميان مردن اگر به صورت شهادت نباشد، معنى ندارد. پيام شهدا، پيرو امام بودن، در خط او حركت كردن، ادامه دادن راه آنها و كوچك نشمردن خون شهدا و به راحتى از كنار آنها نگذشتن است.

    مهدى باكرى‏




منبع: پرونده فرهنگی بنیاد شهید آذربایجان غربی


برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده