فرمانده محور عملیاتی لشکرمکانیزه 31عاشورا
از آنجائي كه وي داراي ويژگي هاي بسياري بود، لكن مسؤوليت هاي مختلفي را مسؤولين بر او محول مي کردند و او بعد از آزادي مرز سرو و حومه آن، فرماندهي آن ناحيه را بر عهده گرفت و در اين مقطع به خوبي درخشيد و سپس به مدت كوتاهي معاونت عمليات و سپس مسؤوليت پايگاه را عهده دار شد.


نوید شاهد آذربایجان غربی: پاسدار شهيد بابا ساعي متولد 1333 بود و از هر فراغتي در جهت كسب معارف اسلامي و علمي سود مي جست تا اینکه تصمیم گرفت در زمینه علوم فقهي و عدلي تحصیل کند. دوران انقلاب از طرفداران و فعالان انقلاب بود و با شروع جنگ با سمت معاونت تيپ 9 حضرت ابوالفضل (ع) از لشكر 31 عاشورا به منطقه شرهاني رفت و به عنوان فرمانده محور عملیاتی لشکرمکانیزه 31عاشورا و بعد از رشادتهای بسیار، در بیست و چهارم اسفند ماه سال 1361 در رويارويي با دشمن متجاوز، ‌بر اثر اصابت تركش خمپاره، به كاروان سرخ شهيدان انقلاب ملحق و به ديدار حق تعالي شتافت.


 با قامت بلند و بيان رسايش لرزه بر هر باطلي می انداخت؛ سردار شهید بابا ساعی

قلم عاجز و بيان قاصر از ترسيم سيماي درخشان ساعي است، بابا را همه مي شناسند؛ كوچه و اهل محل، اهل بازار، سپاه، كوهساران، كردستان، جبهه ها، خانواده شهدا و همه و همه و .. هر كسي از او يادي به ياد داشت و محبتي بر دل داشت که اكنون آهي بر سينه و اشكي بر چشم دارد.

 او معلم اخلاق و عارفي بود زاهد و پارسا؛  پاسداري دلیر بود در هر مكاني؛ غمخوار يتيمان بود و همنشين با دردمندان؛ شاعري گويا بود در بيان چهرة حق؛ که با قامت بلندش و بيان رسايش لرزه بر هر باطلي می انداخت.

متين و قاطع در برابر مشكلات و معضلات صبور بود و چون شمع فروزان در جمع دوستان و ياران بود.

اعمال او بيانگر آيات قرآن بود و هر گوشه از اعمالش اسوه ای بر كردار ياران و جمع دوستان بود. بيان او پيوسته چون شمشير حق بر پيكر باطل و هر خيره سري بود و روز رفتنش، اشك زلال هر پير و جوان هديه بر بدرقه پيكر او شد که پیکرش از ما جدا و روحش چون ماه در شبستان قلب ما پيوسته تابان است.

 

سردار شهید بابا ساعي به سال 1333 در يك خانه روستائي محمودآباد از توابع شهرستان اروميه متولد شد.

در خانواده اي مذهبي و تحت تربيت مادري دلسوز و متدين تربيت يافت و بعد از طي دوران كودكي تا پايان دوره ابتدائي تحصيل نمود.

 براي امرار معاش و كمك به خانواده به كار نقاشي و كتاب فروشي پرداخت.

از آنجائي كه روح وسيع و سيال او سرشار از استعدادها بود، اما توانست در مجاورت فعالیتها و مشكلات آن زمان در زمینه علوم فقهي و عدلي تحصیل کند.

از هر فرصتی برای كسب معارف اسلامي و علمي استفاده می کرد تا اينكه توانست روح خود را در پذيرش روح اصيل اسلام در جهت مبارزه با ظلم و ستم مستعد يابد.

روزها و شبها از پي هم سپري مي شد تا اينكه انقلاب خونين ايران در بستر تاريخ سرخ اسلام به حركت درآمد. بابا ساعي هم همچون جوانان دیگر، همگام با اين حركت خونين، ناملايمات و سختي ها را در اين فراز و نشيب تحمل کرده و از طرفداران و فعالان انقلاب می شود. در پخش اعلاميه ها و نوارهاي انقلابي تلاش و كوشش بسیار مي کند، به طوري كه چندين بار قبل از پيروزي انقلاب توسط مأموران حكومت دستگير شده و مورد ضرب و شتم قرار می گیرد.

با قامت بلند و بيان رسايش لرزه بر هر باطلي می انداخت؛ سردار شهید بابا ساعی

با ورود امام خميني(ره) به ميهن اسلامي، با ايمان و اعتقادي مضاعف، منشأ خدمات ارزنده شد و براي اداي دين خود به انقلاب به كسوت پاسداران درآمد. بابا وارد اين نهاد اسلامي جوشيده از ملت شد و در ابعاد مختلف آن فعاليت و ايثارگري کرد. عاشقي صادق که به خانواده شهدا خدمت می کرد. بمدت يك سال مسؤوليت اين مهم را بر عهده داشت؛ ولي از آنجائي كه وي داراي ويژگي هاي بسياري بود، مسؤوليت هاي مختلفي را مسؤولين بر او محول مي کردند. او بعد از آزادي مرز سرو و حومه آن، فرماندهي آن ناحيه را بر عهده داشت كه در اين دوره زمانی هم همچون قبل به خوبي درخشيد و سپس به مدت كوتاهي معاونت عمليات و سپس مسؤوليت پايگاه را عهده دار شد.

با شروع جنگ تحميلي، راهي جبهه هاي اهواز، باختران و مرز سرو شد و در راه حفظ و حراست از انقلاب مجاهدت ها کرد.

شهید بابا ساعی در سمت معاونت تيپ 9 حضرت ابوالفضل (ع) از لشكر 31 عاشورا به منطقه شرهاني رفت و در خط مقدم همچون جان بر كفان، ايثارگري نمود. از روحيه شهادت طلبي بالايي برخوردار بود و خانوادة‌ خود را براي چنين روزي آماده ساخته بود.

مدت زيادي بود كه همگام و همسفر با راهيان راه عشق در كربلاهاي جنوب و غرب به سر مي برد. آخرين مسؤوليت او معاونت يكي از تيپ هاي لشكر عاشورا و مسؤول هدايت عمليات در خط مقدم جبهه بود كه سرانجام وقت موعود فرا رسيده و صبر و انتظار به سر آمد و گمشده اش را، یعنی آرزوی شهادتش را كه سال ها در وصالش بي تاب بود، در یک روز خونين به بالینش می آید و بابا ساعی، چهار و سي و پنج دقيقه بعد از ظهر روز سه شنبه، بیست و چهارم اسفند ماه سال 1361 در پاسگاه شرهاني، در رويارويي با دشمن متجاوز، ‌بر اثر اصابت تركش، به كاروان سرخ شهيدان انقلاب ملحق و به ديدار حق تعالي می شتابد.

وصالش مبارك باد.

 

خيز و با پاي برهنه سر اندر پي جانانه شتاب

                        خون فشان، شعله كشان، سرخوش و مستانه شتاب

مي گلرنگ شهادت بچش از ساغر عشق

                        وانگهي در شرر شمع، چو پروانه شتاب

با شهيدان ز دل خاك به معراج يقين

                        مه صفت هاله برافشان و شهيدانه شتاب

بارش تيغ كجا همت عشاق كجا

                        زير باران پي منزلگه جانانه شتاب

 

منبع: اداره اسناد، هنری و انتشارات بنیاد شهید آذربایجان غربی

 

 

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده