زندگی شهيد حجت فتوره چي (149)
با شايستگي ها و استعدادهاي خوب نظامي كه داشت همچنان در رده فرماندهي در محورهاي عملياتي شركت مي‎كرد و در عمليات هاي زنجيره‎اي والفجر از ستون هاي اصلي فرماندهي لشگر عاشورا بود

نام: حجت فتوره چي

تولد: 1337

محل شهادت: مرحله دوم عملیات والفجر 4 در پنجوین عراق

تاریخ شهادت: 2/8/1362

 

 

فرازي از زندگينامه شهيد :

شهيد حجت فتوره چي در سال1337 در يك خانواده مذهبي به دنيا آمد. پدرشان مذهبي و از خادمان حسين(ع) مي باشند و شغل پدر شهيد معلم بود. شهيد فردي مفيد و با اخلاق اسلامي و فروتن و مهربان بود و در ميان خانواده و همسايگان جايگاه ويژه اي داشت و همه او را دوست داشتند و به همه كمك مي كردند و همسايه ها نيز او را نيز فرزند خود مي دانستند. قبل از انقلاب اسلامي در جلسات قرآن شركت مي كرد و بعداً ازدواج نمودند كه ثمره ازدواج ايشان يك پسر بود كه در اربعين پدر به دنيا آمد.

تحصيلات ابتدايي را در دبستان پهلوي سابق واقع در ميدان قدس و دوره دبيرستان را در دبيرستان دكتر شريعتي (ششم بهمن سابق) مشغول تحصيل بود و در سال1356 موفق به اخذ ديپلم شد. پس از اخذ ديپلم با اوج گيري انقلاب شكوهمند اسلامي همگام با ساير جوانان متعهد شهر فعالانه در برنامه هاي ضدطاغوت شركت مي جست. عليرغم تهديدات و فشار از سوي عمال رژيم و خفقان جهنمي آن زمان لحظه اي از مبارزه دست بر نداشت، در درگيري هاي مسلحانه بارها تا حد شهادت پيش رفته بود ولي تقدير الهي بر حكم ديگري تعلق داشت و او هر بار جان سالم به در برد .

شهيد فتوره چي فردي پر جنب و جوش و پرانرژي بود در كوهنوردي و كارهاي جمعي بسيار پرتوان و خوش مزاح بود و از بارزترين خصايص اخلاقي اين شهيد بزرگوار، خوش طبعي و شوخ طبعي و شجاعت بود و از صفات ديگرش ايثار و تواضع و خاكي بودن و مديريت بود.

اسلام و اعتقادات ديني را از طريق شركت در جلسات مذهبي قبل از انقلاب اسلامي ياد گرفت. در هيئت هاي عزاداري امام حسين(ع) عشق به خط سرخ و خونين امام حسين(ع) وجود او را پر كرده بود.  بعد از اخذ ديپلم در سال1356 كه نهضت اسلامي به رهبري امام خميني(ره) اوج گرفته بود، وارد صفوف نهضت اسلامي شد و با صداميان و طاغوتيان مبارزه كرد.

 چه قبل و چه بعد از انقلاب با ساختن بمب هاي دستي موسوم به سه راهي، كوكتل مولوتوف و نگهباني هاي شبانه از حريم شهر و ناموس مردم دفاع نمود. بنا به گفته شاهدان عيني در19 بهمن1357 شهر خوي در محاصره چماق به دستان بود با رشادت بي نظيري در خيابان امام دو تن از سرسپردگان رژيم را به درك واصل كرد.

بعد از پيروزي انقلاب به رهبري امام خميني در جهت حفظ دستاوردهاي انقلاب اسلامي در نهادهاي نوپاي انقلاب (براي اولين بار در كميته) به پاسداري مشغول شد. با فرمان امام مبني بر شركت در جهاد سازندگي همراه با چند تن از همرزمان ديرآشنايش عازم روستاهاي اطراف شهر شد و در جهت سازندگي روستاها و ايجاد پايگاههاي مردمي براي انقلاب بي وقفه كوشيد. با شكل گيري سپاه پاسداران انقلاب اسلامي صادقانه و مخلصانه وارد آن نهاد شد و مدتي در واحد اطلاعات و تحقيقات براي كشف گروهكهاي محارب و عناصر خودفروخته داخلي شب و روز به فعاليت پرداخت.

بعد از شروع جنگ تحميلي استكبار به دست صدام بعثي كافر همراه با گروهي از دوستان همرزمش مدت سه ماه عازم جبهه هاي جنگ شد. در جبهه دزفول عليرغم عدم امكانات و فشارهاي بني صدر در عمليات هاي زياد و شبيخون هاي شبانه شركت جست و تا سرحد شهادت پيش رفت.

بعد از سه ماه با كوله باري از تجربه به خوي آمده و در بسيج اقتصادي و سپس در سمت معاونت بسيج مستضعفان سپاه به آموزش و سازماندهي نيروهاي مردمي مشغول خدمت گرديد. در اين مدت با تلاش هاي طاقت فرسا و شبانه روزي به خدمت مقدسش ادامه داد و با تشديد جنگ و به دليل احساس مسؤوليت بيشتر مجدداً عازم جبهه هاي نبرد شد و در عمليات هاي غرور آفرين فتح المبين، بيت المقدس و رمضان در رده هاي مختلف فرماندهي گروهان و گردان به پيكار بي امان خود ادامه داد.

با شايستگي ها و استعدادهاي خوب نظامي كه داشت همچنان در رده فرماندهي در محورهاي عملياتي شركت مي كرد و در عمليات هاي زنجيره اي والفجر از ستون هاي اصلي فرماندهي لشگر عاشورا بود و بارها با تدبير نظامي و استعداد رزمي بخصوصي كه داشت در اضمحلال دشمن و گاهي در شكستن محاصره هاي بعثيون نقش موثري داشت .

با آغاز عمليات زنجيره اي والفجر در مراحل مقدماتي آن در محور عملياتي لشكر عاشورا فعاليت مي كند تا اينكه عمليات والفجر4 آغاز مي شود. در مرحله اول اين عمليات با تمام توانش در هدايت نيروها براي نابودي دشمن و رساندن آنها به پشت خطوط دفاعي خصم زبون جهت محاصره و انهدام نقش مؤثري ايفا مي كند و در مرحله دوم آن با يقين به شهادتش، روز قبل از عمليات غسل شهادت كرده از خدا مي خواهد كه شهادتش را با ديدن پيروزي قرين فرمايد و چنان نيز مي شود. با شروع مرحله دوم عمليات والفجر4 در حالي كه مسؤوليت عبور دادن مخفيانه يك ستون از نيروهاي خودي به پشت خطوط دفاعي دشمن را بر عهده داشت، مأموريت خود را با موفقيت انجام داده و در صبح خونرنگ پيروزي در مورخه62/8/2 در جبهه پنجوين به دست مزدوران بعثي به شهادت مي رسد و همانند مولايش امام حسين(ع) سرش از بدنش جدا مي شود.

 

روحش شاد و يادش گرامي باد.

 

 

تفسیر شهادت حجت

هدف و انگيزه حضور اين شهيد در جبهه دفاع از دين و اسلام و ناموس بود، و براي مقابله با اشرار و ضدانقلاب در هر منطقه اي كه احساس خطر مي شد حضور مي يافت.

آقاي عبدا... مهدي اوغلي (پزشك) درباره وي مي گويد: با شروع جنگ تحميلي با گروه دوازده نفري عازم جبهه ها شد. بعد از اعزام به جبهه در مناطق دزفول، كرخه و دهلران عليرغم كمبود امكانات در اكثر شبيخونها عليه دشمن شركت مي كرد.

ايام حضور او در جبهه از همان اوايل جنگ بود، و بعد از چند ماهي به خوي بازگشت و دوباره موقع عمليات فتح المبين و بيت المقدس به جبهه بازگشت و تا اينكه در عمليات والفجر4 كه آخرين عمليات او بود، ادامه يافت، و در همان عمليات نيز به شهادت رسيد. به خاطر شايستگي هايي كه در عمليات فتح المبين و بيت المقدس از خود نشان داد، در عمليات رمضان به فرماندهي گردان المهدي رسيد و بعد از آن نيز مسؤول آموزش نظامي لشكر31 عاشورا شد.

در مورد چگونگي شهادت، حجت با آقاي غلام وليخانلو اين گونه مي گويد: از دوران مدرسه شهيد حجت را مي شناختم. فردي جسور و با شهامت بود. هميشه در تمامي عمليات، جمله اي را بر زبان داشت كه خدايا مرا به گلوله «كلاش» (منظور كلاشينكف بود) شهيد نكن. حتماً دوست دارم كه با گلوله توپ كشته شوم. وگرنه آبروي حجت مي رود در مرحله دوم عمليات والفجر 4، راهي منطقه عملياتي كه حجت در آنجا بود شديم. سراغ وي را از حميد باكري گرفتم و با دست اشاره كرد به محلي كه پر از درختان انبوه بود و گفت حجت بايد آن طرفها باشد. رفتيم ولي كسي نبود. به حميد گفتم كه آنجا كسي نيست. گفت بي سيم اش خراب شده بايد آنجاها باشد و بعد حرف او را خيلي جدي نگرفتم و مشغول استراحت شدم كه بعد از مدتي برادر حميد باكري آمد و گفت برويد دنبال حجت و پيدايش كنيد. ممكن است زخمي شده باشد. با يك ماشين تويوتا به آن محل رفتيم و2 و3 ساعتي دنبال حجت مي گشتيم كه شهيد صالح الهيارلو را پيدا كرديم. او گفت من ديده بودم كه حجت در كدام قسمت بود. دوباره با هم به جستجوي حجت پرداختيم تا اينكه به سر بدون بدن حجت برخورديم. تمام گوشتهاي بدنش هر كدام به يك سمت ريخته بود و فقط سرش را پيدا كرديم. موهاي سرش يك حالت قشنگ گرفته بود، و صورتش كاملاً سفيد بود و سر مباركش را توي جعبه فشنگ گذاشتيم و رفتيم و تازه از منطقه خارج شده بوديم كه آقا مهدي باكري را ديديم و به او گفتيم كه حجت را پيدا كرديم و اشاره به جعبه كرديم. آقاي مهدي كه سر مبارك حجت را ديد از فرط ناراحتي سرش را مدت چندين دقيقه روي ماشين گذاشت و بعد بدون خداحافظي از ما دور شد و آخر نيز به آرزوي خويش رسيد و به وسيله گلوله توپ شهيد شد.

آقا مهدي باكري نيز از چگونگي شهادت حجت مي گويد كه در عمليات والفجر4 شب بود و بي سيم شهيد حجت قطع شده بود نگران بودم كه خداي نكرده اتفاقي برايش افتاده باشد. معاون تيپ بود و جلو رفته بود تا نيروها را بيشتر هدايت كند، تا وظايفشان را راحت تر انجام دهند. دو روز بعد من گفتم كه ايشان يا شهيد شده و يا زخمي، اثري از وي نبود. يك روز به طرف خط مي رفتم ماشيني نگه داشت و گفت كه حجت را پيدا كردند و او شهيد شده است و گفتم كجاست؟ پشت ماشين را نشان دادند و گفتند داخل قوطي است. پتو را كنار زدم. فرياد زدم يا اباعبدا...(ع)، يا حسين(ع) چه سرها آماده شدند كه در راه تو فدا شوند و عاقبت نيز شهيد حجت فتورچي در تاريخ1362/8/2 در نيمه دوم عمليات والفجر4 در جبهه پنجوين به آرزوي ديرين خود رسيد و توسط گلوله مستقيم تانك شهيد شد.

منبع : مرکز اسناد

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده