شهید یونس پرهیزگار(111)
سه‌شنبه, ۰۹ شهريور ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۴۶
زمانی که در تبریز مشغول تحصیل بود خواب شهادت را دیده بود که با امام حسین (ع) و یارانش در کربلای خوزستان است.

نام: یونس پرهیزگار

تولد: 1343

محل شهادت: درگیری با ضد انقلاب در سرو

تاریخ شهادت: 8/6/1361

 

بسم ا... الرحمن الرحیم

زندگینامه سردار شهید رشید اسلام یونس پرهیزگار

سردار رشید اسلام پاسدار شهید یونس پرهیزگار فرمانده پایگاه سرو در 22 فروردین ماه 1343 در خانواده ای مؤمن و دین دار چشم به جهان گشود، هر قدر که بزرگتر می شد نور خدائی در چهره اش نمایان می گشت. یونس از همان اوان کودکی کلاً با بچه های دیگر فرق داشت، کودکی مهربان و سربزیر بود و به نماز خیلی علاقه داشت و نماز را سر موقع می خواند.

در سن 7 سالگی در دبستان دین پرستی برای کسب علم و دانش ثبت نام کرد،5 سال ابتدائی را در همان مدرسه به پایان رسانید و در طول این 5 سالگی شاگرد اول و ممتاز شناخته شد و یکی از مؤدب ترین شاگردان این مدرسه بود. به طوریکه همیشه مورد تعریف و تمجید دبیران و مدیر قرار می گرفت، دوره سه ساله راهنمائی را در مدرسه اسلامی به پایان رسانید. و وارد دبیرستان گشت، کلاس دوم نظری بود که انقلاب کم کم شروع می شد.

یونس دیگر علاقه خود را به درس و مدرسه از دست داد سر تا پایش را عشق به اسلام و امام و انقلاب فرا گرفته بود. در تمام راهپیمائی ها شرکت می کرد. نیمه شب برای پخش اعلامیه های امام به مساجد و خیابانها می ریخت، دیوارها را از سخنان امام و شعار علیه رژیم شاه پر کرده بود، فعالیت او در انقلاب به قدری زیاد بود که از طرف ساواک شناسائی گشت... بالاخره امام عزیز به ایران باز گشت و انقلاب اسلامی پس از چند روز از ورود امام به پیروزی کامل رسید و یکی از آرزوهای دیرینه یونس بر آورده گردید.

پس از تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برای پاسداری از انقلاب که با خون هزاران شهید و معلول به ثمر رسیده بود به عنوان ذخیره ثبت نام کرد. و بسیاری از شبها با آن سن کم ولی با ایمانی قوی در خیابان های شهر پل قویون، باشگاه چمن به پاسداری از انقلاب مشغول بود. ولی چون برای ثبت نام در سپاه به عنوان عضو فعال احتیاج به مدرک پایان تحصیل داشت. ناچار به ادامه تحصیل شد. و سال چهارم دبیرستان را در دبیرستان فردوسی تبریز به پایان رسانید. زمانی که در تبریز مشغول تحصیل بود خواب شهادت را دیده بود که با امام حسین (ع) و یارانش در کربلای خوزستان است.(این جملات عیناً از دفتر خاطرات یونس که در آن زمان در تبریز مشغول تحصیل بود گرفته شده) شب خواب دیدم ، میدانی چه خوابی، خواب شهادت را به همراه حسین در کربلای دشت خوزستان به همراه خمینی و به همراه حسینیان. خواب مبارزه را می دیدم. همراه بهادر، همراه سید هاشم، چغند، مهر افزای تشنه لب روزه دار، برادرهای سپاه ارومیه، برادرهای شهیدم خدایا توفیقم بده که به این فیض بزرگ نائل شوم. احساس می کنم که خداوند مرا باز می خواند. همان طور که مرا به این جهان داده بود باز می خواهد مرا پیش خودش ببرد، کاش می توانستم پیش او بروم.

کاش این توفیق بزرگ نصیبم می شد. فکر می کنم آیا خدا مرا به پیش خود راه خواهد داد؟ و یا اینکه از دوزخیان خواهم بود. فکرش را که می کنم لرزه بر اندامم می افتد، ولی به خودم می گویم مگر می شود عاشقی معشوقش را نبیند، پس مطمئن هستم او را خواهم یافت. گمشده ام را خواهم دید. و در مقابل او سجده خواهم کرد. خدایا توفیقم ده که به سویت بشتابم که سخت مشتاق دیدارت هستم. اناا... الیه راجعون

باری پس از اخذ دیپلم به ارومیه باز گشت و با شور و شوق فراوان در سپاه ارومیه ثبت نام کرد، چهار ماه از خدمتش در سپاه می گذشت که در بهمن 61 برای یادگیری دوره فرماندهی به پادگان امام علی (ع) تهران اعزام شد. پس از اتمام دوره از همانجا به جبهه جنوب اعزام شد. در مرحله دوم و سوم عملیات پیروزمندانه بیت المقدس شرکت کرد و پس از فتح خرمشهر توسط رزمندگان پرتوان اسلام به ارومیه باز گشت. و در اینجا چون به وجود افرادی مانند یونس نیاز داشتند. نگذاشتند که به جبهه برگردد و از طرف سپاه به سمت فرماندهی پایگاه سرو انتخاب شد او از فعالترین پاسداران اسلام بود.

در عملیاتهائی که بیشتر روزها داشتند و به پاکسازی روستاها از اشرار مسلح ضد انقلاب می رفتند. مقدار زیادی مهمات و اموال قاچاق از اشرار به غنیمت می گرفتند، در یکی از عملیات های تابستان 1361 با همرزمانش سه روستای مهم ضدانقلابیون را پاک سازی کردند، در این عملیات مقدار زیادی مهمات ضدانقلابیون و اسناد درون گروهی منافقان به دست این دلاوران افتاد. ولی روح شهادت طلب و ماجراجوی شهید یونس به این چیزها راضی نشد.

 بالاخره در شهریور ماه 61 نقشه فتح و پاکسازی روستای خانیک را که از روستاهای اشتراتژیک و مهم حزب منحله دمکرات بود، کشید.

طبق گفته دوستانش آخرین شبی که با آنان بود تا صبح نخوابیده بود و به درگاه خداوند دعا می کرد، و رسیدن به شهادت را از خداوند طلب می کرد، او از چند روز به دوستانش گفته بود، که من به شهادت خواهم رسید. ولی آنان عکس و قرآن جیبی در جیبش نهاده بودند.

طبق روایت همرزمانش صبح روز 8 شهریور ماه 61 با یارانش که قلب همه آنان سرشار از ایمان بود برای پاکسازی عازم خانیک می شوند، در طی عملیات یک تن از همرزمانش به نام احمد خلیل پور شهید می شود. یونس زخم شهید احمد را که از ناحیه سر تیر خورده بود. خودش می بندد و می گوید که ( شهید قسم به خون پاکت الان انتقامت را میگیرم) و چند لحظه بعد قاتل شهید احمد خلیل پور را به هلاکت می رساند. یونس و یارانش تا ساعت2/5یا 3 شجاعانه می جنگند ولی شهید یونس چون می بیند که رفته رفته به تعداد دشمن اضافه می شود، به افرادش فرمان برگشت می دهد، و خود را قهرمانانه به قلب دشمن می زند. و در همان حال چند تن از آنان را به رگبار مسلسل می بندد. و در جا به هلاکت می رساند، و با شجاعتش دشمن را به خود مشغول می دارد. تا افرادش بر گردند. و به آنان آسیبی نرسد.

پس از مدتی از ناحیه سینه و پهلو تیر می خورد و به آرزوی دیرینه اش نائل می گردد و خون مطهرش به پای درخت اسلام و انقلاب می ریزد. جنازه پاک یونس به دست مزدوران ضد انقلاب می افتد. پس از 3 روز جنازه پاکش را با زور و تهدید از ملعونان می گیرند و روز پنج شنبه 61/6/11 پس از تشیع جنازه با شکوه در قطعه شهدای باغ رضوان به خاک سپرده می شود. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

 

منبع : مرکز اسناد ایثارگران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده